محبین گر تو نمی پسندی تغییرده قضا را ...
|
میگن عید غدیر نزدیکه ولی...
راستی اینها که تو کربلا بودن و شمشیر کشیدن و راه بستن نمیدونستن که امام حسین کیه؟ نمی دونستن که پدر امام حسین کیه؟ پدرهاشون در غدیر خم نبودن؟ در مورد غدیر خم چیزی نشنیده بودن؟ نکنه برای همین خلیفه ثانی "حی علی خیر العمل" رو از اذان حذف کردش؟ آخه شنیدم که روز عید غدیر خم برای بیعت با مولا علی همه از هم سبقت میگرفتن و میگن حی علی خیر العمل....
لـبـیـک یاحسیـن ابن علی علیه السلام [ سه شنبه 92/7/30 ] [ 10:46 عصر ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
"خیال تیغ تو با ماحدیث تشنه و آب است." [ جمعه 92/7/26 ] [ 3:57 عصر ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
این روزها چه روزهای با عظمتی است موسی(علیه السلام)به طور میرود و فاطمه(سلام الله علیها) به خانه علی(علیه السلام)میرود و ابراهیم (علیه السلام) با اسماعیل(علیه السلام) به قربان گاه میرود و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) با علی(علیه السلام) به غدیر و حسین(علیه السلام) با هستی اش به کربلا میرود و مهدی زهرا(علیه السلام) به عرفات میرود عجب بوی عجیب اجابت دعا می آید.... التماس دعا اللهم عجل لولیک الفرج [ سه شنبه 92/7/23 ] [ 8:0 عصر ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
[ دوشنبه 92/7/22 ] [ 10:55 صبح ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
روز 18 دیماه سال 1365 بود.قبل از ظهر یک دسته از غواصهای تخریب که مسئولشون حاج ناصر اسماعیل یزدی بود و مامور به گردان رزمی بودند ،سوارتویوتا شدند و رفتند به طرف خط شلمچه. من هم همراه اونها رفتم .وقتی رسیدیم ظهرشده بود نماز را داخل کانال خط اول خودمون به صورت فرادا خوندیم .
ساعت حدود 5 بعدازظهر بود که دیدم یک تویوتا بالای پل ایستاد. مثل اینکه داره دنبال آدرس میگرده.اومد زیر پل دیدم شهید موسوی زاده است بعد از روبوسی یک نگاهی به من کرد و گفت: امشب خبریه!!!! گفتم آره. زود بجنب تا دیر نشده.گفت :چیکار کنم .
اون شب بچه ها رفتند.....آخرین غواص که وارد آب شد من کنار شهید سید محمد بودم ....دیدم کنار آب نشست.....و شروع کرد زیر لب برای بچه ها دعا کردن و به مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها التماس کردن. ساعت نزدیکی های دوازده شب بود که درگیری شروع شد .تمام منطقه شلمچه با منورها مثل روز روشن شد.حجم آتیش روی نقطه ای که غواص ها رفته بودن متمرکز بود و شهید سیدمحمد توی کانال نگران.....دیگه نتونست طاقت بیاره .دوید لب اسکله که پایین کانال بود و با قایق رفت سمت درگیری و گفت ....تا نگفتم کسی جلو نیاد......ما تو کانال موندیم .....نماز صبح را خونده بودیم ....اما هوا هنوز روشن نشده بود ...با شهید حاج ناصر اربابیان اومدیم لب اسکله و گفتیم بریم اون طرف .....چون هم نگران سید بودیم هم غواص ها.....که یک دفعه دیدیم قایقی باسرعت از طرف دشمن به سمت اسکله میاد......از اون دور سکاندار صدا می زنه ....بچه های تخریب...بچه های تخریب.....بند دلم پاره شد...گفتم ناصر حتما سیدمحمد یه چیزیش شده.....تا اینکه قایق به اسکله رسید و سکاندار طناب و انداخت و ما گرفتیم....گفتم چیه سر و صدا می کنی...گفت این غواص ها شهدای تخریب هستند که داخل آب بودن....دیدم تمام سطح قایق را بدن های شهدا گرفته.....لباس های سیاه غواصی به سرخی می زنه.......اصلا حواسم نبود آخه دنبال سید بودم .......اما توی اون نور کم که تازه خورشید داشت می اومد بالا که صبح روز 19 دی ماه 65 خودشو نشون بده ....دیدم چهره آرام شهید علیرضا پیکاری را که پلک هاش رو هم افتاده و به آرامش رسیده بود. راوی:جعفر طهماسبی
[ دوشنبه 92/7/22 ] [ 10:22 صبح ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
شهید احمد رضا احدی ، نفر اول کنکور رشته تجربی به سال 1364 ، آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خلاصه کرده است.
احمدرضا احدی به تاریخ آبان سال 1345 در اهواز متولد شد. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی ، به عنوان مهاجر جنگی همراه خانواده به ملایر بازگشت و در رشته ی علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی به ادامه ی تحصیل پرداخت ، تا آن که در سال 63 موفق به کسب دیپلم گردید. در سال 64 در کنکور سراسری تجربی رتبه اول را کسب کرده و در رشته ی پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد و در آن جا به ادامه ی تحصیل پرداخت . [ دوشنبه 92/7/22 ] [ 10:7 صبح ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
سلام و عرض ادب مراسمی کهن در ری دیار سید الکریم هر سال 3 شب رو به عنوان ایام مسلمیه یک شب قبل از شهادت حضرت مسلم (علیه السلام) و شب شهادت حضرت مسلم (علیه السلام) و شام شهادت حضرت مسلم (علیه السلام) دسته های عزاداری از کل ایران اسلامی در شهرری هستند و برای سفیر آقا سید الشهداء عزاداری میکنند...
[ یکشنبه 92/7/21 ] [ 11:0 صبح ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی
[ پنج شنبه 92/7/18 ] [ 11:33 صبح ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
سلام رفقا هیئتی به دلایلی شخصی تمام پست هایم رو حذف کردم... اصلا از وبلاگ زده شدم ولی یکی از سینه زن های هیئت که استاد منم هست درخواست کرد الانم در خدمتم... ان شاء الله پست های خوبی باشه در وبلاگم...
[ چهارشنبه 92/7/10 ] [ 1:0 عصر ] [ گـــــریـــــه کــــــن ]
[ نظر ]
|
|
[ قالب وبلاگ : نیمـــــا حـیــدرـــے ] [ Weblog Themes By : NIMA HEYDARI ] |